کار اداری.....

ساخت وبلاگ
 

بنده برای یک کار پیش پاافتاده و کاملا ساده  به یکی از ادارات مراجعه کردم ...باجه کارمند مربوطه بشدت شلوغ بود پرونده را توی نوبت گذاشتم و یه نیم ساعتی طول کشید که نوبتم شد.....پرونده را روبروی کارمند مربوطه گذاشتم که مردی  تقریبا پنجاه ساله  اخمو سیبیلو و شکم گنده بود همانطور که اخم هایش در هم بود پرونده را ورق می زد و تن من هم می لرزید که اگر یه گیر دو پیچ بدهد چه خاکی تو سرم بریزم ....بعد از مدتی تورق فرمودند برو بده به اقای فلانی این پرونده را شماره بزند ....پرونده را پیش اقای فلانی بردم خوشبختانه سر ایشان خلوت بود و بدون دردسر ان را شماره زد....دوباره برگشتم باجه کارمند مربوطه شلوغتر شده بود دوباره ته صف ایستادم ....بعد از نیم ساعت دیگه که نوبتم شد کارمند پرسید: پس شماره کو؟! منم گوشه پرونده شماره ریزی که درج شده بود را نشانش دادم نگاهی به شماره انداخت و گفت این شماره 2 هست یا 3!؟ نگاهی کردم خیلی  معلوم نبود او هم گفت برو بپرس این شماره 2 هست یا سه گفتم نمیشه یه زنگ بهش بزنید چون اگه برم و دوباره برگردم باید دوباره کلی توی صف بایستم که با عصبانیتی مودبانه گفت نخیر نمیشه .....دوباره به کارمند مربوطه مراجعه کردم گفتم اقای فلانی گفتند این عدد ناخواناست او هم عدد را اصلاح کرد و در حقیقت ان عدد 2 بود! دوباره برگشته ایم و از حاضرین در صف معذرت خواسته  و بدون صف پرونده را به کارمند دادیم او هم یک کاغذ برداشت چیزی روی ان نوشت و گفت :برو پیش خانم فلانی بگو این متن را تایپ کند....رفته ام پیش خانم فلانی در حالیکه داشتند با همکار مردشان در مورد اینکه با هواپیما مشهد رفته اند و نزدیک بوده هواپیما بیفتد و همشان بمیرند! با اب و تاب صحبت می کرد و همانطور که حرف می زد با صبر و حوصله فراوان کاغذ ما را تایپ کرد پشت سرش هم یک تابلو بزرگ بود" که اگر کسی به کارمندان دولت توهین کند 76 ضربه شلاق خورده و شش ماه زندانی می شود( تعداد شلاق ها دقیق یادم نیست ولی فک کنم همان 76 درست باشد! )....کاغذ که تایپ شد گفت: برو طبقه بالا پیش اقای فلانی تا این کاغذ را سوراخ کند و به پرونده بچسباند طبقه بالا رفتم اقای فلانی که مسئول سوراخ کردن بود پشت میزش نبود دوباره برگشتم گفتم اقای فلانی نیستند او هم جوابی نداد و همچنان مشغول تعریف سفر پرماجرای خودشان بودند من هم گفتم خانم نمیشه خودتان زحمت بکشید و این کاغذ را سوراخ کنید و به این پرونده بچسبانید که او هم با جدیتی مودبانه گفت: نخیر! ایشان باید این کار را انجام دهد گفتم: شما یه پانچ به من بدهید من خودم سوراخ می کنم که ایشان دوباره گفتند نمیشه .....خلاصه رفته ام بالا و اقایی که مسئول سوراخ کردن و ضمیمه کردن بود امده بود و ظاهرا از مبال برگشته بودند و ظاهرا قضای حاجت پر ماجرایی هم داشته چون کمی خشتکش خیس بود!....کاغذ را سوراخ کرد ضمیمه شد و پرونده را مجددا داد که سراغ اقای فلانی بروم.....این یکی اتاق خصوصی داشت ولی درب اتاق باز بود مودبانه وارد شده ایم و پرونده را به ایشان داده ایم ایشان هم دوباره شروع به ورق زدن پرونده کردند و ناگهان گفتند: این که هنوز یک زمینه!؟ من گفتم: نخیر قربان این پرونده مال یک مغازه است که ایشان با تعجب پرسید: اشتباه نمی کنید!؟ گفتم: والا بنده سند شش دانگ دارم سند را نشانش داده ام دوباره سند را از بالا تا پایین نگاه کرده و گفت: شما بالکن دارید؟ گفتم نخیر! دوبار پرسید: اشتباه نمی کنید!؟ من هم گفتم والا ما بالکن نداریم تشریف بیاورید و ببینید......خلاصه با اکراه و تردید فراوان یک امضایی روی کاغذ انداخت و گفت: برو پیش اقای فلانی که البته دیگر ظهر شده بود و موقع نماز و ناهار و کار ما هم حل نشد......

یاد یکی از دوستان افتادم که در یکی از شهرهای صنعتی مشغول تاسیس یک کارخانه تولید پولک و نبات است که رسما اشکش را در اورده اند توی شهرک صنعتی زمین به او فروخته اند ولی برق به او نمی دهند من نمی دانم کجای دنیا یک شهرک صنعتی باید بدون برق باشد و اخر با رفتن به فرمانداری و کلی دردسر و پرداخت پول فراوان توانسته برق بگیرد و جالب اینجاست که برای تقاضای گاز مدارکی از او خواسته اند که یکی از این مدارک کپی مدرک تحصیلی است و من نفهمیدم مدرک تحصیلی چه ربطی به گاز دارد......فقط شعار اشتغال زایی و رونق می دهیم ولی اگر کسی بخواهد کاری انجام دهد انقدر سنگ جلوی پایش می اندازند که پشیمان شود  تا وقتی سیستم اداری اصلاح نشود پیشرفتی نخواهد بود.....

داستانهای یک فروشگاه...
ما را در سایت داستانهای یک فروشگاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0mehrdad1530f بازدید : 168 تاريخ : دوشنبه 22 خرداد 1396 ساعت: 22:01